به سهند
میخوام یه چیزی رو بگم ساده و بی مقدمه
تا کی میخوای حرص بخوری؟ یکی بشو مثل همه
به تو چه کی دربه دره؟ مقواها بسترشه
تو شب این شهر سیاه کدوم گربه گرسنشه؟
به تو چه اسم این زمین مام عزیز وطنه؟
آبی دریای خزر تو چنگال دشمنشه؟
به تو چه چشمای ندا؟ به تو چه گریه ی خدا؟
به تو چه این قبر غریب؟ به تو چه شنبه ی سیاه؟
به تو چه عشقی چرا مرد؟ به تو چه شاملو چی میگفت؟
به تو چه که یه موریانه تموم تاریخت رو خورد؟
به تو چه قانون چی میگه؟ به تو چه وجدان چی چیه؟
((فکر خودت باش عزیزم!!)) این فرمول زندگیه
.......................................................................
پ.ن:دیگه حرفم رو نمیخورم............
غم آزادگی دارم به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی شکستنهای پی در پی
قشنگه ! دست مریزاد !
درود و بدرود !
دست تو نیست
دلت مهمه
ازش نخواه مثل همه باشه
http://poesy.blogsky.com
خیلی حقیقت داره. برای همین انسانیت دیگه معنا نداره.
این که دیگه حرفتو نخوری که محشره
ولی در هر صورت یکی مثل همه شدن هم آسون نیست اینو به کسی که بهش نامه نوشتی بگو.
بگو که یه روز به خودش میاد میبینه تو فرایند مثل همه شدن تو ظاهر مثل همست و جلوی هیچ احد الناسی حتی نزدیکاش هیچ چیو متوجه نمیشن اما درونش چیز دیگه ای هست و این یا باعث این میشه که سعی کنه از خودش دور شه و افسرده میشه و یا به خودش اجازه میده پیشروی کنه و روز به روز از اطرافیانش دورتر میشه
برای من که این دو حالت تو نوسانند گاهی این گاهی اون.
اینجاهارو دوست داشتم:
تو شب این شهر سیاه کدوم گربه گرسنشه؟
به تو چه چشمای ندا؟ به تو چه گریه ی خدا؟
به تو چه قانون چی میگه؟ به تو چه وجدان چی چیه؟
سلام دوست عزیز
ممنون از بلاگ خوبتون
اگه مایل به تبادل لینک هستید ما رو به نام " رله دانلود" لینک بفرمائید و سپس در قسمت نظرات به ما خبر دهید تا شما هم با نام مورد نظرتون لینک بشید
موفق باشید
اوووووه آفرین به مرد مرده!
مطمئنم قبول میشی.
هم واسه ی تو هم برای منگوله دعا میکنم یه عالمه.
گرچه منگوله بیشتر به کارش چسبیده تا به درسش.
یعنی هنوزم آدمایی هستن که سرشون رو مثل کبک بکنن زیر برف و نفهمن که چه خبره؟؟؟؟
اسمشو بزاریم مثنوی آزادی..؟!
چه عرض کنم والا حتما این طوریست که شما می فرمایین.
و من فکر نمی کنم به اینکه شاید دیگه سهند گوش نده به تموم دیوونگی های شبونم...فکر نمی کنم به اینکه چرا نتوانست تحمل کنه درد این روزهای لعنتیم را!فکر نمی کنم....
اومدم یه حالی بپرسم ازت
میدونی تمام آدما بد نیستن!من و تو باید سعی کنیم اول خودمون رو کامل کنیم بد به مردم گیر بدیم. من وتو هستیم که ما می شیم و این دنیا رو می سازیم.
یه فیلسوف بزرگی می گفت:بچه که بودم می خواستم تمام دنیا رو تغییر بدم و از این بدبختی نجاتشون بدم.دبیرستان که رفتم تصمیم گرفتم کشور خودم رو نجات بدم.به جوانی که رسیدم گفتم شهر م رو نجات می دم.به میانسالی که رسیدم خواستم خانوادم رو نجات بدم.حالا که فیلسوف شدم فهمیدم که باید اول خودم رو تغییر بدم!
قصه ی ما هم عین اینه.درد ما از اینه که خودمون رو از مردم جدا میدونیم
کجایی جوون..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله اگه می شد که...
اگه می شد هم باز خوب نبود باز نمی شد...
سلام
فقط او می تواند مرا بشناسد.او حتما می فهمد...می خواهم عصاره نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم: (( این زندگی من است ))
هدایت.
وبلاگ زیبایی داری
با لینک موافقی؟ منتظرم
می خوای بری کهریزک ؟؟؟؟!!!! نه..............؟؟؟!!!!!
آپ نمیکنی جوون؟؟؟ کم پیدایی!! اید که هر جا هستی اتفاقات خوب در حال رخ دادن باشه...
سلام!! اسم من هم سهنده...با من بودین آیا؟
در عین زیبایی...تلخ بود..