رفیق ناتمام من
سقوط من رو دوره کن
در این ضیافت غریب
حس جنونُ تازه کن
هنوز وُ بی ستاره ام
ترانه سوز وُ شب زده
همیشه تا تو رفته ام
تا تهِ شهرِ غم زده
مرا به قصه ات بخوان
مرا به حادثه ببر
به انتهای فاجعه
به اولِ عاشق شدن
حدیث از تو گفتنم
بیان لخت آرزوست
این واژه ها ترانه نیست
حسی که با من روبروست
کافه پرلا - 10 بهمن 91